|
آرزومه که یه لحظه روبروی من بایستی آخه قلبم نگرونه توی شهری که تو نیستی تو خیال کن آدمای همه دنیا توی شهره توی شهر بی تو اما دل من با همه قهره توی شهری که تو نیستی همه جارو غم گرفته هرکجا رفتی صدام کن عزیزم دلم گرفته شدم اون غریبه ای که تو نباشی نمی ارزه دارم از نفس می افتم مثل یک گیاه هرزه نوشته شده توسط : پرنده مهاجر ...| پنج شنبه 88 اسفند 20 | ساعت 12:32 عصر | +
ای پرنده مهاجر سفرت سلامت اما تازه اون لحظه میفهمی همه آسمون غروبه
نوشته شده توسط : پرنده مهاجر ...| دوشنبه 88 اسفند 3 | ساعت 5:34 عصر | +
All Right Reserved By Aguafish.Parsiblog.Com کپی برداری از مطالب وبلاگ فقط با ذکر منبع مجاز است |
|