|
دیدی که سخت نیست تنها بدون من! دیدی که صبح میشود شبها بدون من! این نبض زندگی بی وقفه میزند! فرقی نمیکند... با من...بدون من!
نوشته شده توسط : پرنده مهاجر ...| چهارشنبه 92 بهمن 9 | ساعت 11:32 صبح | +
تنم از حادثه خسته دلم از غصه شکسته یه مسافر غریبم راهی یک راه دورم ناجی شکسته بالم که تویی اینجا نشستی ای که واسه خاطر من دل مردم شکستی پر بغض و گریه بودم تو رسیدی تا بخندم واسه پیدا کردن تو دل به جاده ها میبندم راهی یه کوره راهم کوله بار عشقو بستم دیگه از خودم بریدم دیگه از آینه خستم تویی کعبه وجودم دور چشمای تو گشتم نکن از دلم گلایه باید از تو می گذشتم لحظه گذشتن از تو آخرین لحظه دیدار واسه تو از تو گذشتم همینو میگن یه ایثار
نوشته شده توسط : پرنده مهاجر ...| چهارشنبه 89 دی 1 | ساعت 11:54 صبح | +
مینویسم واسه تو نگو دیره،نگو دیره من از این فاصله ها بد جوری گریه م میگیره من میخونم واسه تو نگو رفتی،نگو خسته م بی تو تنها موندم اما دل به هیچ کسی نبستم مینشینم پای حرفات تا ته قصه باهاتم بیا شه زاده عاشق که من خسته فداتم قصه گوی همیشگی برای من که خسته ام بگو تا آروم بگیرم میدونی دل شکسته ام با تو یه دنیا آرزو تو کوله بار خاطرم سخته برام نبودنت نمیشه از پیشت برم من میسازم واسه تو قصری از سادگیا از اینجا میبرم تو رو به شهر دل دادگیا با بوسه آغاز میکنم زندگی دوباره مو به آسمونا نمیدم همین یه تک ستاره مو
نوشته شده توسط : پرنده مهاجر ...| جمعه 89 آبان 28 | ساعت 4:56 عصر | +
نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است می روی تاته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد پس به سمت گل تنهایی می پیچی دو قدم مانده به گل پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد در صیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور و از می پرسی خانه ی دوست کجاست. نوشته شده توسط : پرنده مهاجر ...| سه شنبه 89 مرداد 26 | ساعت 11:18 صبح | +
من از این دنیا چی میخوام؟دوتا صندلی چوبی که من و تو رو بشونه واسه ی گفتن خوبی من از این دنیا چی میخوام؟یه وجب زمین خاکی که بسازیم یک اتاقک مثل خونه ی خیالی من ازاین دنیا چی میخوام؟یک جعبه مداد رنگی بکشم رو سر عالم رنگ خوبی و قشنگی
نوشته شده توسط : پرنده مهاجر ...| شنبه 89 مرداد 16 | ساعت 8:18 عصر | +
دوباره دل هوای با تو بودن کرده نگو این دل دوری عشقتو باور کرده دل نم خسته از این دست به دعاها بردن همه ی آرزوهام با رفتن تو مردن حالا من یه آرزو دارم تو سینه که دوباره چشم من تو رو ببینه واسه پیدا کردنت دل به صحراها میدم آخه تو رنگ چشات هیبت دنیا رو دیدم توی هفتا آسمون تو تک ستاره منی به خدا ناز دو چشماتو به دنیا نمیدم نوشته شده توسط : پرنده مهاجر ...| یکشنبه 89 مرداد 10 | ساعت 12:13 عصر | +
دو دریچه دو نگاه دو پنجره دو رفیق دو همنشین دو حنجره نوشته شده توسط : پرنده مهاجر ...| جمعه 89 تیر 25 | ساعت 1:8 عصر | +
اونکه داره بی تفاوت میگذره رد میشه از من اونکه داره بی بهونه دور میشه همیشه از من اونکه تو خواب و خیالش منو دیگه راه نمیده اونکه میگه از تموم خاطراتش دل بریده اون تو نیستی نه نمیشه باورم اون تو نیستی بذاره از خواب بپرم اون تو نیستی اونکه دوسم نداره اونکه داره منو تنها میذاره اینارو تو خواب میبینم شب تنهایی بلنده اونکه اشکامو میبینه ولی چشماشو میبنده اونکه هیچ حسی نداره به منو این همه دردم اونکه میگه تا قیامت پیش تو بر نمیگردم اون تو نیستی نه نمیشه باورم... نوشته شده توسط : پرنده مهاجر ...| سه شنبه 89 تیر 22 | ساعت 3:42 عصر | +
چرا دنیا؟ چرا دنیا؟ منو میخوای تک و تنها همش هم گریه ی بارون شدم همسایه ابرا دلم غمگین غمگین است غروبای غم انگیزه چرا باید بشم خیره به اشکایی که می ریزه؟ منو دادی به دستای شبای سرد تنهایی چرا رحمی تو قلبت نیست آخه دنیا چه دنیایی چرا هیچکی نمیدونه چه بغضی توی شبهامه چه زخمایی ازت دنیا رفیق قلب تنهامه بگو بگو که آره هر شب یه روزی داره اونکه منو برده از یاد برمیگرده دوباره نوشته شده توسط : پرنده مهاجر ...| سه شنبه 89 تیر 22 | ساعت 3:30 عصر | +
تو با این خونه رو با هم میخوام تو نباشی دل من میگیره این واز چشمای تو میخونم بی منی خونه برات دلگیره من با داشتن تو آروم میشم زیر سقف خونه وقتی هستی با تو خوشبختی من تکمیله توی این حال خوشم هم دستی شب این خونه پراز احساسه دل من به داشتنت مینازه اگه تو باشی کنارم دستام دست خالی خونه رو میسازه تا ته قصه بمون با من بذار این دل خوشی عادت شه بیا همخونه ی من تا عشق با تو همرنگ عبادت شه نوشته شده توسط : پرنده مهاجر ...| پنج شنبه 89 خرداد 13 | ساعت 2:11 عصر | +
All Right Reserved By Aguafish.Parsiblog.Com کپی برداری از مطالب وبلاگ فقط با ذکر منبع مجاز است |
|